<!-- /* Font Definitions */ @font-face {font-family:Calibri; panose-1:2 15 5 2 2 2 4 3 2 4;} /* Style Definitions */ p.MsoNormal, li.MsoNormal, div.MsoNormal { mso-style-parent:""; margin-top:0in; margin-right:0in; margin-bottom:10.0pt; margin-left:0in; line-height:115%; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif";} .MsoChpDefault { font-family:"Calibri","sans-serif";} .MsoPapDefault { margin-bottom:10.0pt; line-height:115%;} @page WordSection1 {size:8.5in 11.0in; margin:1.0in 1.0in 1.0in 1.0in;} div.WordSection1 {page:WordSection1;} -->
روزهای چندیست که درمیان کوچه پس کوچه ها ی زندگی راهم گم کرده وجامه آشفتگی سراسروجودم راپوشانده است واما سبب این همه رابا فانوس کوچک دست داشته ام جستجومیکنم .
طلوع صبح ؛آندم که سبزه زارها قیام میکنند برای تنفس نو ؛مرا آرام نمی کند.
چه بگویم ؟
آندم که خودم را زیر شعاع مستقیم آفتاب میبرم تا گرمایشش سختی وطرت بودم اندوهم را کمی شل کند ،بازهم یاس تخته چوبهایست که محوطه ام را تخته بند میکند ؛امیدم را به راه حل دیگری ازقطعه های روز تازه میکنم تاکه شاید این روزنه مرابه راهی که میخواهم رساند .
هنگامی که خورشید به غروب میرسد تا نوید تازه ای برای دیدار فردا مژده دهد من باز هم روی سنگ فرش های کنار بحر در میان رنگهای آتشین و خزان گونه خورشید مینشینم تاکه شاید این موج و این حرکت مرا ناخود آگاه به جاده ای رساند که میپویم ؛اما :نتیجه همان است که در سرمنزل دچارش بودم .
نمیدانم روی پل های معلق زندگی که هر لحظه احتمال فروریختن آن میرود چگونه عمری را با دلهورگی بگذرنم (؟)! دیدگانم را به نقطه کور میدوزم تا که شاید در انتهای دید خود لا اقل دیداری به مقصد رسانم !
اینگونه بود که دم به دم امیدم با غروب خورشید هم ره میشد و خود را به ظلمت نابودی میسپرد.
این همه آشفته حالی مطلوب من نبود و من به خود تلاطم میدادم تا به خود آمده نیروی دیگر برای حرکت بسوی سرمنزل مقصود بر گیرم .
کوچه های زندگیم یو بود و احدی در آن قدم نمیزد تا برایم قوت قلبی باشد؛ هر گوشه جاده های زندگیم کویری لوط به چشم میخورد که صبرم را لحظه به لحظه بیش از پیش می ربود ؛با هر قدم این نداء نا مانوس حرکتم را کند میکرد "تو در این راه سرگردانی بیش نیستی و هر کجا که قدم مانی پایت در میان گودالهای گلی گیر خواهد کرد "
این وضعیت خود سبب تضاد حرکت میشد و نیروی مقابلی به خود خلق میکرد و آن موجی بود که وجودم را به پیش میراند و حواسم را در ید کنترول خود داشت ؛این نیرو به چشمانم یک جلایش خاص میداد تا با نورش تاریکی راهم را روشن کرده به تعقیب هدف ادامه دهم .
ضربان قلبم همانند تیک تاک ساعت انتظاری بود که لحظه لحظه انتظار را بسر میرساند و دریچه دیدار را نزدیکتر میکرد .
در میان این همه تحول من خودم را گم میکردم ،نمیدانستم به ندای کدامین گوش فراه دهم !
صداهای درونی ام هر بار بیش از قبل اوج میگرفت و صحنه مسابقه آن هیجانی و تماشائی تر میشد ؛ من در میان این بازی آرزو داشتم یکه تاز صحنه باشم !
بمن مخند !این بار موج مرا در خود حل نمیکند ؛زیرا :این موج نویدی نبود که مرا به بازی گرفته باشد ،آرزوی محال هم نبود که نا ممکن باشد ؛بل:امیدی بود که لحظه های عمرم را برای دست یافتنش صرف کرده و خود را با صوت آهنگین پویندگی همراه ساخته بود .
بله !این بار در پایان خط جاذبه بس عظیم بود که مرا سوی خود میخواند و من هر چه تمام تر با دستانم غبار ره را میدریدم تا به او رسم .
او خدایم بود ؛خدای بس عظیم و با مرحمت که مرا در میان سیل و طوفان های روز گار هیچ گاهی تنها نگذاشت و هر زمان که دلم زیر ابر زخیم غم کمر خم میکرد پناهی بود که در آنجا میتوانستم بار دوشم را خالی کرده ،بغض گلویم را باران _باران به جویبار مهربانیش بریزم .
سپاس آن خدای را که دست عطوفتش چطریست که هر انسان رمیده و دویده را سایبان است !!!
انسان موجودی تلقین پذیر میباشد و تلقین پذیری یکی از ویژگیهای انسان است تلقین تاثیر فوق العاده ای بر انسان دارد. شاید یکی از دلایلی که اسلام زندگی را با گفتن اذان در گوش نوزاد آغاز میکند و با تلقین به میت تمام میکند اهمیت تلقین باشد. بنظر میرسد یک بعد از ابعاد اذکار و عبادات هم بعد تلقینی آنها میباشد. همه انسانها با درجات مختلف تلقین پذیرند و این تلقین پذیری در خلسه بسیار افزایش مییابد. دانشمندان به دفعات نشان داده اند هر نوع تلقین مورد پذیرش ضمیر ناخودآگاه قرار میگیرد امروزه دانشمندان اثبات کرده اند که بخشی از اثرات داروها اثرات تلقینی آنها است لذا در پزشکی امروز استفاده از شبه داروها مطرح شده است که فاقد اثرات خاص دارویی و شیمیایی میباشند. در تمام اعصار تلقین نقش مهمی در زندگی انسان بازی کرده است. از تلقین میتوان برای منظبط کردن و تحت کنترل در آوردن نفس خود استفاده کرد. تلقینِ سازنده، نیروی شگفت انگیزی میباشد. یادتان باشد تلقین فی نفسه قدرتی ندارد مگر اینکه ما قبولش کنیم. بنابراین با آگاهی از اثرات تلقین از آن در جهت مثبت استفاده کنید و خود را از تلقینات منفی دیگران و محیط در امان نگه دارید.
در دوران معاصر و با توجه به دیدگاه های مختلف، تعاریف متفاوتی برای استرس ارایه شده است. در عرصه روان شناسی و روان پزشکی، استرس را حالتی از اضطرابمی دانند که فرد وقتی آن را تجربه می کند که حوادث و مسوولیت ها، افزون بر آن مقداری است که او بتواند با آن ها کنار بیاید
یعنی عوامل حواس پرتی را به حد اقل رساندن… تمرکز هر شخص به نسبت کاهش عواملحواس پرتی او افزایش می یابد و بنا به تغییرات موقعیت ذهنی و محیطی او تغییر می کند . تمرکز حواس: توانایی هدایت فکری به سمت مورد نظرتان است . بیشتر افراد گمان می کنند که تمرکز یک امر ذاتی و تغییر آن ناممکن است ، در حالیکه تمرکز یک امر اکتسابی است و باید هر روز پرورش و جهت داده شود و هر کس با هوشعادی خود می تواند به آن دست یابد. پس برقراری تمرکز حواس به میزان کاهش عوامل حواسپرتی بستگی دارد . یعنی هر چه عوامل مزاحم و مخل تمرکز بیشتر باشند توانایی حفظتمرکز حواس کمتر است و بر عکس. لذا حواس پرتی ؛ یعنی خارج شدن از روند مطالعه یاجریان کا ری و فرو رفتن در افکار و تخیلات و یا انجام کار دیگر.
دست به سینه ایستادن :
ازنظر انرژی ،بازو ها نشان می دهد که ما چگونه دنیار درآغوش می کشیم ،چگونه درآغوش کشیده می شویم ،گره کردن دست ها بروی سینه علامت این است که شخص برموضوع خود پا فشاری می کند وتمایلی به تغیر آن ندارد (ازنقطه نظر بدوی ،میتواند وسیله ی حمایت ازاندام حیاتی بدن باشد.)اگر شخص هنگام صحبت با شما دست به سبنه ایستاد ،شما هم فورآهمین کاررا تقلید کنید.این حرکت شما این پیام را می فرستد :"اگر دوست داری درمقابل من ،ازخودت محافظت کنی ،پس من هم همین کاررامی کنم ،"پس ازاین که فضا سبک ترشد ،می توانید با رها کردن دست های تان طرف مقابل رابه صلح دعوت کنید .
بالای کمر:
اضطراب ونگرانی درکمر –مخصوصآدرناحیه بالایی آن جمع می شود .این اضطراب می تواند جسمی ،فکری یاعاطفی باشد.اگر کمر درد داشتید ،برسی کنید وببینید که پیش ازآن ،به چه فکریا کار اضطراب آمیزی مشغول بوده اید.گاهی باکشف علت ،می توان علامت راازبین برد.
خاراندن یامالیددن بالای سر:
هنگامی که مرکز انرژی واقع در بالای سر ،دچار گرفتگی شود ،به طور ناخود آگا شروع به خاراندن آن میکنیم .
این حرکت نمایان گر ایستیصال و درماندگی فرد است .
اگر هنگامی که چیزی را برای کسی توضیح میدهید، شروع به خاراندن بالای سرش کرد،بدانید که خوب نتوانسته با مطلب ارتباط برقرار کند .برای کسب اطمینان ،از اوسوال کنید که آیا توضیحات برایش قابل فهم بوده است یا نیاز به توضیحات بیشتر و ذکر مثال دارد .